پر از خاطره ای...پر از لحظه های خو ب و بد و دلتنگی...
گاهی اوقات دوست ندارم صفحه هات تموم شه بسکه تصویر میسازی...
بهم اعتماد به نفس میدی...خوشحالم که این همه مدت داشتمت سوگ قلم...
دوستت دارم شدید.
تا اینکه قلم غم جدیدی پیدا بشه تورو به دل میسپرم.
تبریک برای صبوری...
تبریک برای پایان سیه شبی که سپید شد...
تبریک برای وابستگی...
بوی عشق می آید و شاید تبریک برای عشق دلم.
غمگین نباش عزیزکم اگر در آسمان ستارهای برایت نبود
مهم این است که سلامت باشی و بس...
مدتی بعد که مهمان خدا شد دوری از آن دستان پر مهر بیمارم کرد...
و امروزه هرازگاهی یاد مادربزرگ میافتم و به پی بردم که نعمت بزرگ سلامتی نیست
بلکه فراموشیست که مرا زنده نگه داشته... .
اگه واقعیتو بدونی روت نمیشه تو چشمام نگاه کنی...
چرا بی تفاوت گذاشتی رفتی ؟ از منم که کلی بد گفتی...
از منی که هنوز سر قولم بهت هستم و دم نزدم...
از صبوریم سو استفاده کردی...
به منو احساست یه نه گفتی و نگفتی به خودت پس زندگیت چی؟
الان تو داری واسه خودت زندگی میکنی منم واسه...منم واسه تو...
خیلی دوست دارم برگردی چون میخوام چیزی بهت بگم...
البته اگه غرورت به خودم نرفته باشه...
ااااااوووووووووووووممم...یادش بخیر.
دست در دست تو زیر باران دلخوشیه کوچه های خشکیده و غم زده بودن چه لذتی دارد؟
و تو میدانی...
تحمل منت قطره های باران و سر بار بودن کوچه ها
تنها برای پرسه زدن در خاطره ها ی با تو بودن چه زجری دارد...
تو چه میدانی
شکافتن خاطره کلافی که بافتی چه به روزگارم آورد ؟
مژه های سحر انگیزت
به دو چشمون پر احساست و به لبهای
ای واااای و ای وااااای
لبهای جنس یاست...
جگونه میتوان این عادت از سر بردارم وقتی به تماشای تو عادت دارم ؟
inruza kheili delam gerefte...ye ghami ke hichvaght mesalesho nadashtam'
unghadi bi hoselam ke type farsi vasam zajr avare
vaghti ke az avalin jomlash fahmiide budam zud eshghaye ghable un soe tafahom bud
vali hala khodam shodam soe tafahom
man ke midunam avalo akharesh jash tou khune khodame
vali ye kochulo doa konin vaghti barmigarde un khunaro nafrukhte basham
leili banu ru be in jade be bonbast boro.ye nafar mione ma hast boro
shak nadaram ke to barmigardi.forsate khube man az dast boro
shayad dige barnagashtam ...ghalamam be akhar resid
ya hagh
مختصر میگم
گوشیمو دزدیدن 6334... جواب ندین
الان 9046... روشنه
کوه فرهاد و بخوای برای عشقه عجیبت از وسط میشکافم
لیلی بانو تو اگه نباشی من چجوری بدون تو سر کنم
وقتی بوی عطر شالت نباشه چجوری خستگی هامو در کنم
باقی شو حوصله ندارم تایپ کنم...۵ روز مرخصی حال زیادی داد.از کم خوابی زیر چشمانم کبود و گود
رفته یا از مستی زیاد یا شایدم برای... ؟
حال کردی ؟ اینم یه جمله ادبی دیگه... انصافا خوابم میاد...هذیان میگویم.
بعدشم قراره واسه ادامه خدمت برم بهداری ناجا تو ساری...انتقالی هورررراااااا
هرچند از سارویا خوشم نمیادا 
شوخی بود اما کناره خونه عشقه
یا حق
فدای تو چشام
تو میدونی که دارم از چشمات میخونم اما بازم راهتو کج میکنی میری
تو میدونی چیه غم غریب قلبم اما بازم شالتو سر میکنی میری
من میدونم که از صدای خنده تو فریاده خستگی از این عشقه نگامه
تو میدونی که هر چی غم توی صدامه زیر سر اون چشمای مست و خماره
دارم میرم که بیش از این ندید نگیری مهر و محبت دل نازکه من رو
بازم بخند عشق پریشون شده ی من تو این قمار بی رحمیات از قلب من برد
بانوی دل فریب من کجا برم من وقتی که میبینم جایی جز پیشت ندارم
بگو دلت از چند طرف دلباخته مونده هر سمتو میبینم جایی پیشت ندارم
با این همه زیبایی های بی شمارت اخه چرا بی رحمه چشمای نجیبت
یه بار بیا خلاصم کن دلمرو له کن که دیوونه شدم از حره گرمای عجیبت
اگه به ذلفون بلند و تیره ی تو نرسم هم میگم که اشکالی نداره
گناه بخت کوتا ه و پریشو ن من خواست خدا بوده و هیچ راهی نداره
چهل دقیقه تا خونم فاصله داره...کلی خوشحالم که به یار نزدیکم.
۲۱ آذر اعزامم...فدا فدا
سلام به دوستان من کمتر از ۲ ماه دیگه میرم سربازی
خیلی خوشحالم از اینکه سر و سامون گرفتم...خواستم بگم که زندم و کلی
دل نوشت دارم که واستون بزارم اما وقتش نیست...خبرتون نمیکنم راجع به این پست
اگه اومدین کامنت بدین...انشا اللله میام و میخونم...
دوستان عزیز سلام
این روزها فقط دوست دارم از این احساسی که هیچوقت تو زندگیم نداشتم بگم براتون
یه موزیکی واسه عزیزکم درست کردم که ترانشو واستون میزارم...این آخرین پسته تا
تیر ماه سال آینده...اومدم همتونو خبر میکنم...دلاتون شاد
----------------------------------------------------------------------------------------
لیلی بانوی من ای زیبا روی من ای سیه موی من لیلی بانوی من
ستاره میچینم برات اگه دلت منو بخواد شب میشم ماهم بشی آروم تو آغوشم بتاب
ای قصه یواشکی دلم همش تنگ برات عزیزک نازک دلم چی میشه گفت از خنده هات؟
لیلی بانوی من ای زیبا روی من ای سیه موی من لیلی بانوی من
کناره تو یه آتیشم تویی واسم تنها خدا میخوام بگم از مژه هات از هر کدوم جدا جدا
فصل من با یه دنیا شعر جاشو میده به فصل تو من هستیمو به پات میریزم بدون فکر با حرف تو
قصه ی تاره موهات همون تاره زندگیم تعبیر میشه به زودی یا یه شال صورتی
احساس من ماله تو بودو میمونه بانو حسی مثال مجنون واسه تو لیلی بانو
با تار و پود قلبم میخوامت لیلی بانو حسی مثال مجنون واسه تو لیلی بانو
و دقیقا در پوست خودم جا نمیشم
صدایم کند از خود بی خود میشوم
نوازشم کند مدهوش میشوم
بی قراری کند پر از اشک میشوم
نگاهم که کند دیوانه میشوم
فکر چشمانش بهترین لحظه ی ذهنم
تاره ذلفش تاره زندگی ام
لمس لبهایش آرامش و آرامش
عطر تنش وای وای عطر تنش وجودم را آتش میزند
نمیدانستم دیوانگی هم حد و مرز ندارد.
به خودم قول داده بودم دیگه از غم ننویسم چون جایی دیگه نداره تو زندگیم اما چه کنم که
قلمم رنگ غم است
امیدوارم این آخرین پست خالی از شادی باشه
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یه دلخوشی داشتم تو دنیا،با تو بودن کناره دریا
رفتی حالا تنها میسازم قلب شنی رو با غمو دردا
بی تو برام معنا نداره زیبایی غروب خورشید
خورشید عشقت غروبی کرد که دریای این دل بدجوری خشکید
روی ماسه های ساحل اسمتو نقاشی کردم
تو کناره من نبودی من رو اسمت گریه کردم
دریا اومد اسمتو پاک کرد بخاطر اشکای من
موج از تو با وفاتره نکردی فکره فردای من
بعد یک عمرانتظار برای از بین رفتن ترس...
سر انجام وقتش رسیده بود که به او بگویم :
گر چه در طوله زندگی ام ده ها فریبای فریبنده بود
اما دلم همیشه ازان او بودو بس.
نفسی عمیق کشیدم لرزش دستانم کم شد
اما وجودم را ضربان قلبم پر کرده بود
سینه ای صاف کردم
و گفتم : تورا میخواهم
نه برای امروزو فردا
بلکه از دیروزها میخواستمت و تا ابد میدانمت
با نا امیدی مطلق این جمله را گفتم...
اشکی از چشمانش جاری شد
از آنجا که میدانستم مرا نمیخواهد پیش خود گفتم :
حتما اشکیست که به شانس بد خود میباراند
در همین فکر بودم که ناگهان گفت :
دعا هایم اثر کرد
من نیز با خوشحالی حلقه ای بر انگشتش کردم
و اکنون میگویم :
من به آرزویم رسیدم...
چه کوتاه چه بلند